درک حقایق مربوط به حافظه احساسی

چه خاطره هایی وجود دارد که حتی سالها بعد، وقتی چیزی آن ها را تحریک می کند، ما همچنان می توانیم عواطف را چنان قوی احساس کنیم که گویی دوباره در آن لحظه به آنجا برگشته ایم؟ از این به عنوان “حافظه احساسی” یاد می شود، و این همان دلیلی است که ما از آن عکس می گیریم. مواجه شدن با آهنگ، یادگاری یا حتی غذایی خاص در اواخر زندگی می تواند خاطرات خوشایند و ناخوشایند روزهای گذشته را به یاد ما بیاورد. 

چرا ما تمایل داریم خاطرات آسیب زا را به وضوح به خاطر بسپاریم؟

درک حقایق مربوط به حافظه احساسی

این یادآوری چیزی از گذشته شماست که ترجیح می دهید فراموشش کنید، مخصوصاً اگر به خصوص آسیب زا یا ناراحت کننده باشد. به عنوان مثال، شما ممکن است نتوانید نام قلدری را که همیشه در مدرسه ابتدایی شما را انتخاب می کرد، بخاطر بسپارید، اما مطمئناً همه جزئیات مربوط به اتاق بیمارستانی را که مادر شما در آن درگذشت، به یاد داشته باشید، درست به بوی رایحه اتاق و کیفیت صفحه تلویزیون او. وقتی صحبت از وضوح یادآوری ما می شود، اینقدر در ذهن نیست که خاطرات آنقدر متفاوت باشند که بتوانند سال ها بعد به خاطر بیایند.

یک حافظه با حافظه دیگر تفاوتی ندارد. درعوض، این اعتماد به نفس است که می توانیم چنین خاطره ای را به یاد بیاوریم که جزئیات آن حافظه را ترغیب می کند که سالها بعد در ذهن ما قویتر بمانند. از خاطرات آسیب زا به عنوان “حافظه های لامپ دار” یاد می شود و ما تا زمانی که معمولاً حدوداً هشت ساله نشویم شروع به توسعه آن ها نمی کنیم. این به این دلیل است که تا هشت سالگی، درک کافی از وضعیت را داریم تا بدانیم آنچه برای ما اتفاق می افتد مهم است.

جزئیات خاطرات با گذشت زمان تغییر می کند

از تصادف رانندگی خواهرت یک سال می گذرد. می توانید زمانی را که تماس برای اطلاع دادن اخبار مخرب به شما وارد شده است به خاطر بسپارید و می توانید هنگام دریافت آن تماس کجا باشید. حتی می توانید محل تصادف را به یاد بیاورید، دقیقاً پایین نقطه جاده. اما آیا قبل از تماس تلفنی به همین وضوح به خاطر دارید که چه کاری انجام می دادید؟ یا بعد از اینکه با کی بودی؟ مغز انسان پس از گذشت حدود یک سال تمایل دارد تا حدود 50 درصد از جزئیات حافظه را از دست بدهد. هنوز هم ممکن است واقعه غم انگیز خود را کاملاً واضح بخاطر بسپارید، اما جزئیات مربوط به این حادثه ممکن است هرچه زمان می گذرد مبهم تر شوند.

نکته قابل توجه

در واقع، این همان دلیلی است که شاهدان یک جرم با ادامه پرونده غیرقابل اعتمادتر می شوند. آن ها حتی ممکن است به طور دقیق حتی به دنبال حادثه ای که شاهد آن بوده اند، جزئیات را گزارش نکنند، زیرا حافظه حادثه می تواند به سادگی با نحوه بازگو کردن فرد از آن تأثیر بگذارد. به عنوان مثال، اگر شاهد دید كه شخصی در یك میله به شخص دیگری سیلی می زند، اما شاهد می گوید كه این “مشت” است، پس شاهد می تواند به سختی به یاد بیاورد كه این سیلی سخت تر و سریعتر از آنچه كه بود بوده است. این البته برای شاهد به معنای مقصر بودن ضرب و شتم شخصی است که سیلی را زده است. او به آن مرد مشت زد، پسر دیگر پایین رفت … پایان داستان، درست است؟ پسر گناهکار است …

با این تفاوت که پایان داستان نیست. در واقع، مقتول فکر کرد که قرار است مشت شود و از همان موقع که سیلی با چهره اش تماس گرفت، از ترس او را از دست داد. شاهد سوگند یاد می کند که واقعه را به روشنی روز به یاد می آورد و ممکن است باور کند که واقعاً این کار را می کند. این یک مورد رایج از اعتماد به نفس نابجا است وقتی اطمینان داشته باشیم که به طور واضح همه جزئیات مربوط به یک حادثه را به یاد می آوریم، اما آنچه مشخص است تنها جزئیات اصلی خود حادثه است. برخی از افراد حتی در بالای حافظه ای که بسیار مطمئن هستند از یادآوری خاطرات جدیدی اختراع می کنند. به عنوان مثال، این شاهد ممکن است خون را در صورت قربانی شدن صورت قربانی به یاد بیاورد.

چرا حافظه مبتنی بر واقعیت تقریباً به اندازه حافظه احساسی قدرتمند نیست؟

درک حقایق مربوط به حافظه احساسی

تصور کنید که شما در کلاس تاریخ هستید، به حرفهای معلم درباره جنگ جهانی اول گوش می دهید. معلم در حال بیان حقایق اساسی است، چه اتفاقی در چه سالی رخ داده و برای چه کسی، و چرا جنگ در وهله اول آغاز شده است. هیچکدام از آن ها طنین واقعی عاطفی با شما ندارند، اما شما با احتیاط یادداشت خود را یادداشت می کنید، می دانید که مجبور خواهید شد چندین بار به آن ها مراجعه کنید تا به اطلاعات کمک کند تا به اندازه کافی بمانند تا بتوانید در آزمون قبول شوید. شما در آزمون 75 می گیرید. اشکالی ندارد، اما عالی نیست.

ترم بعدی، شما در همان کلاس هستید و در مورد جنگ جهانی دوم – به طور خاص، هولوکاست – می آموزید. این معلم اکنون نمی تواند جلوی گریه خود را بگیرد، زیرا وی اقوامی دارد که از هولوکاست جان سالم به در بردند. او به سختی می تواند از پس سخنرانی بگذرد و مجبور است لحظه ای وقت بگذارد تا خودش را بسازد. در می یابید که دیگر نیازی به یادداشت برداری ندارید زیرا طلسم هستید و از هر کلمه او آویزان هستید.

نکته قابل توجه

وقتی احساسات خود را به حافظه گره می زنیم، یادآوری آن خاطرات بسیار راحت تر است. به هر داستان دلخراشی که در شبکه های اجتماعی می خوانید فکر کنید. شخصی یک سال بعد آن را مطرح می کند و شما بلافاصله دوباره احساس غم می کنید. “اوه آره، من فکر کرده بودم که چه اتفاقی برای آن پسر کوچک افتاده است. خیلی غمگین، حافظه عاطفی ما بسیار قویتر از حافظه واقعی است، این بدان معناست که ما می توانیم خاطرات حاصل از روابط عاطفی را با دقت و قوت بیشتری به یاد آوریم تا خاطرات مبتنی بر واقعیت ها.

حافظه احساسی و خاطرات سرکوب شد

حافظه عاطفی همان چیزی است که به ما امکان می دهد خاطرات مدتها سرکوب یا فراموش شده را به یاد بیاوریم. مشکل این مسئله این است که ما نیز نمی توانیم آن را کنترل کنیم. هنگامی که به یکی از پیراهن های قدیمی دوست پسر سابق خود که فراموش کرده اید داشته اید برخورد می کنید، ممکن است روز خوبی داشته باشید و اتاق زیر شیروانی خود را تمیز کنید. شما تمام سو استفاده هایی را که او برای شما انجام داده است به خاطر می آورید و روحیه شما فوراً کم می شود.

شما پیراهن را دور می اندازید، به این امید که خودتان را از یادآوری مجدد آن تجربه خلاص کنید، اما کارهای بسیار زیادی وجود دارد که می توانید انجام دهید. ممکن است روزی چیزی بخورید که یک بار با او خورده باشید و خاطره دوباره برگردد. یا ممکن است آهنگی را از رادیو بشنوید که باعث ایجاد آن شود. خاطرات ناخوشایند می توانند ابزاری خارق العاده و قدرتمند باشند که به ما کمک می کنند با شکل دادن به شخصی که داریم، درمورد اینکه چه کسی هستیم یاد بگیریم.

نکته قابل توجه

 اما ما نمی توانیم آنچه را به یاد می آوریم و چگونه می توانیم چگونگی پاسخگویی به آن خاطرات را کنترل کنیم. بهترین راه برای غلبه بر خاطرات منفی پس از رو در رو با آن ها، این است که به سادگی زندگی خود را ادامه دهید و در معرض تجربه های جدید باشید. هر چقدر بیشتر تجربه کنید، خاطرات بیشتری ایجاد می کنید و می توانید به آن هایی که هر چند وقت یک بار سر زشت خود را عقب می اندازند، کاهش دهید. بعلاوه، اگر زندگی خود را سپری نمی کنید، زمان کمتری را صرف تأمل در گذشته دردناکی می کنید که باید در همان جایی که هست – در گذشته – باقی بماند.

اگر زمان زیادی را به زندگی در گذشته اختصاص می دهید، حال و آینده خود را بدتر از آینده تنگ می کنید. گذشته شما مهم است و شما را شکل داده است، اما بعد از اینکه با این مسئله کنار آمدید، سالم ترین کاری که می توانید انجام دهید این است که از آن گذشته شوید و به ایجاد خاطرات جدید و شاد ادامه دهید.

احساسات حافظه و خلق و خوی

درک حقایق مربوط به حافظه احساسی

در اینجا چیز جالبی وجود دارد: خلق و خوی شما بر آنچه به یاد می آورید و نحوه یادآوری آن تأثیر می گذارد. محققان دریافته اند که حال و هوای شما می تواند بر آنچه اکنون به یاد می آورید تأثیر بگذارد. به عنوان مثال، اگر هنگام جدایی احساس افسردگی کنید. بیشتر مواردی را که باعث افسردگی شما می شوند به یاد می آورید، مانند سگ در سن پنج سالگی که از دنیا می رود.

به همین ترتیب، اگر حالت عاطفی خاصی را در حین وقوع رویداد ایجاد کنید. احتمال زیاد چیزی را به یاد می آورید. به عنوان مثال، اگر برای شما اتفاق بی نتیجه ای بیفتد مانند اینکه شما در نمایشگاه شهرستان مداد برنده شدید. اما باعث شد شما از پیروزی بسیار هیجان زده شوید. زیرا به این مداد برای مدرسه احتیاج داشتید، پس هر زمان که هیجان زده شوید می توانید آن حافظه را مرتبط کنید. “این دقیقاً مانند همان زمانی است که من آن مداد را در نمایشگاه شهرستان برنده شدم.!” هرچه احساساتی که در هنگام حادثه احساس می شود قویتر باشد، حافظه آن حادثه نیز قویتر خواهد بود. به همین ترتیب، اگر به شدت نسبت به یک حادثه خاص احساس نمی کنید، ممکن است دریابید که بعداً در یادآوری آن خاطره مشکل خواهید داشت.

نکته قابل توجه

 برای برخی از افرادی که از افسردگی رنج می برند، ممکن است به سختی مانند سایر والدین برای تماشای فارغ التحصیلی فرزندان خود از دبیرستان هیجان زده شوند. در نتیجه، ممکن است یادآوری روز فارغ التحصیلی دبیرستان فرزندشان در آینده دشوارتر باشد. یک نکته عالی از روانشناسی امروز: احساسات ما به ما می گویند به هر آنچه توجه آن ها را جلب کرده توجه کنیم. با این حال، وقتی صحبت از خاطرات دردناک یا آسیب زا می شود، می توانیم به جای اینکه این خاطرات را به عنوان تشویق برای ادامه یک حادثه دردناک ببینیم، می توانیم بقیه را به عنوان نوعی انگیزه برای تشویق به ترک گذشته در گذشته در جایی که متعلق به آن است، تلقی کنیم.

منابع
betterhelp.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا