چگونه مغز تعادل بین استدلال و احساسات را برقرار می کند

تعادل بین استدلال و احساسات یک امر مهم است. همه ما در زندگی دچار احساساتی می شویم که ممکن است ما را اذیت کند. زندگی فراز و نشیب های بسیاری دارد که به ما می تواند آسیب برساند. ازدواج برای همه افراد یک فرایند مهم است. همه ما می خواهیم که ازدواج درستی داشته باشیم. هیچ کس دوست ندارد که ازدواجش دچار طلاق شود. خیلی از افراد ازدواج را آسان می پندارند. در صورتی که این یک تفکر اشتباه است.

حال این ارتباط می تواند با یک شخص در مورد کار یا این که برای آشنایی و ازدواج باشد. هر دو مسئله نیازمند رفتار های خاصی است. برای مثال وقتی شما با یک شخص جلسه کاری دارید باید سعی کنید روی همکاری با آن شخص تمرکز کنید. شاید شما حتی زندگی شخصی او را هم ندانید اما باید درزمینه کاری تو را بشناسید. در زمینه ازدواج و رابطه جریان متفاوت است. برای مثال شما باید سعی کنید زندگی آن فرد، خانواده و شخصیت او را بشناسید. در واقع شما باید بدانید که با چه کسی می خواهید وارد رابطه شوید. این کار باعث می شود تا رابطه یا ازدواج شما قوی تر باشد.  در ادامه می خواهیم ببینیم که چگونه مغز تعادل بین استدلال و احساسات را برقرار می کند.

پیشرفت در زندگی و تعادل بین استدلال و احساسات

حال این که بگوییم پیشرفت یعنی چه و این که چگونه می توان آن را از چه مواردی تعریف کرد متفاوت است. در مقاله های قبل در ارتباط با این که دوستی و شادی چگونه می توانند مکمل هم باشند توضیحات کوتاهی دادیم. در ادامه این مقاله که در وبسایت همکده به عنوان اولین و بزرگ ترین مرکز مشاوره تلفنی  روان شناسی در ایران و ارائه دهنده خدمات مشاوره و روان شناسی نوشته شده است می خواهیم در ارتباط با چگونه مغز تعادل بین استدلال و احساسات را برقرار می کند، صحبت کنیم.

برقراری تعادل بین استدلال و احساسات سخت است

احتمالاً مردم به شما هشدار داده اند که ازدواج چقدر می تواند سخت باشد. و وقتی اولین کودک شما آمد، احتمال زیادی وجود دارد که مردم در مورد آن به شما هشدار داده باشند. اما، چیزی که بسیاری از مردم در مورد آن به شما نمی گویند این است که برقراری تعادل بین والدین و ازدواج چقدر سخت است. برخی از مشکلات رایجی وجود دارد که با ورود کودکان به ازدواج با آن ها مواجه می‌شوید. اگر می‌خواهید همچنان در رابطه خود محکم بمانید، وقتی فرزندانتان بزرگ می‌شوند و خانه را ترک می‌کنند، نکاتی وجود دارد که می‌تواند به شما در این راه کمک کند.

مشکلات رایج در ایجاد تعادل بین استدلال و احساسات

زمینه های زیادی وجود دارد که هنگام تلاش برای ایجاد تعادل بین کار و زندگی، مشکلات به وجود می آید. وقتی یک نوزاد وارد زندگی شما می شود، معمولاً هر دو همسران روی خواب کمتر و برنامه های شلوغ تری کار می کنند. یک دوره سازگاری بزرگ برای یافتن یک حالت عادی جدید وجود دارد. هزینه ها افزایش می یابد، به نظر می رسد زمان کاهش می یابد، و همه چیز شروع به چرخش حول محور بچه ها می کند. در این جا برخی از مسائل رایج دیگر وجود دارد که می تواند منجر به مشکلاتی در روابط شما شود. این زمانی است که والدین وارد تصویر می شوند.

قرار دادن همسرتان در پشت مشکلات

وقتی برای اولین بار با همسرتان ملاقات کردید، احتمالاً تمام توجه شما را به خود جلب کرده بود. شما می خواستید تمام وقت خود را با آن ها بگذرانید و نمی توانستید برای دیدن آن ها صبر کنید. اما وقتی اولین فرزند به دنیا می آید، این می تواند برای بسیاری از زوج ها تغییر کند. به جای این که همسرتان مهم ترین فرد زندگی شما باشد، کودک شما اهمیت بیشتری پیدا خواهد کرد. این می تواند باعث ایجاد اختلالات زیادی در ازدواج شود.

نکته ای در ارتباط با این زمینه

فرزند شما به مراقبت و توجه شما نیاز دارد، اما وقتی این کار را با تمام هزینه های همسرتان انجام دهید، راه را برای چند مشکل احتمالی باز می کند:

  • از دست دادن ارتباط با همسر در صورت عدم تعادل بین استدلال و احساسات
  • شما و شریک زندگی تان ارتباط خود را از دست می دهید که می تواند احتمال جدایی شما را افزایش دهد.

همسر شما می تواند برای رفع نیازهای خود به دنبال روابطی  خارج از ازدواج باشد.  زیرا در خانه احساس کمبود می کند. فرزند شما می بیند که همه چیز مربوط به اوست و در تلاش است تا در زندگی خود را تطبیق دهد در حالی که این اتفاق برای او نمی افتد. وقتی به یک فرد بدون همراه تبدیل می‌شوید، احساس می‌کنید گم شده‌اید. زیرا تمام زندگی‌تان سال‌هاست که فقط مربوط به فرزندتان بوده است.

چگونه مغز تعادل بین استدلال و احساسات را برقرار می کند.

مغز انسان به طور باورنکردنی در ایجاد تعادل بین افکار و احساساتی که هر روز از سر می گذرد مؤثر است. ما همه این اطلاعات را فوراً بدون تلاش پردازش می کنیم. با این حال، این به دور از واقعیت است. مغز یک کامپیوتر پیچیده است که برای تعادل بین استدلال و احساسات طراحی شده است. در این مقاله، دانشمندان علوم اعصاب توضیح می دهند که مغز چگونه این کار را انجام می دهد. تحقیقات جدیدی که در ساینس دیلی در 2020 مطرح شد نشان می‌دهد که چگونه «ناحیه 32» مغز ما در تصمیم‌گیری درست به ما کمک می‌کند.

نکته ای در ارتباط با این زمینه

ناحیه ای از مغز وجود دارد که به آن قشر کمربندی قدامی می گویند. دانشمندان به این منطقه لقب «مرد میانی» دادند، زیرا هم به قشر لیمبیک و هم به قشر پیش پیشانی متصل است. سیستم لیمبیک با رفتارها و احساسات سر و کار دارد. در حالی که قشر جلوی مغز با عملکردهای شناختی بیشتری مانند حافظه، برنامه ریزی و کنترل سروکار دارد.

احتمالاً به خوبی می‌دانید که تعادل بین احساسات و عقل چقدر می‌تواند دشوار باشد.

شما انسان هستید و احساسات ممکن است گاهی بر شما غالب شوند. با این حال، مهم است که مطمئن شوید به هر دو طرف گوش می دهید. به قول دیوید کاروسو، بازیگر و تهیه کننده، «خیلی مهم است که بفهمیم هوش هیجانی متضاد هوش منطقی نیست، اولویت با قلب انسان نیست، بلکه نقطه تلاقی منحصر به فرد تعادل بین استدلال و احساسات است.»

نواحی مغز برای تعادل بین استدلال و احساسات

‏Korbinian Brodmann، عصب شناس قرن بیستم، 52 ناحیه مجزا از قشر مغز را در سال 1909 کشف و ترسیم کرد. عصب شناسان از این مناطق به عنوان مناطق برودمن یاد می کنند. قشر کمربندی قدامی شامل 8 مورد از این ناحیه است که به دو دسته تقسیم می شوند: نواحی پیش سینگولیت و نواحی پس سینگوله. هر دسته شامل چهار منطقه برادمن است. ناحیه پیشینگوله شامل نواحی 24، 25، 32 و 33 است. عمل تعادل بخش توسط ناحیه 32 قشر سینگولیت قدامی، واقع در ناحیه پیشینگوله انجام می شود.

نکته ای در ارتباط با این زمینه

احتمالاً به خوبی می دانید که انسان ها موجوداتی احساسی هستند. افراد با طیف وسیعی از موقعیت‌ها مواجه می‌شوند که خلق‌وخوی خاصی را القا می‌کنند و این حالت‌ها احساسات بسیاری را برمی‌انگیزد. بسته به خلق و خو و موقعیت، احساسات می توانند به راحتی بر استدلال پیروز شوند. روانشناسان بر این باورند که تعادل بین استدلال و احساسات، تصمیمات زندگی و حرکاتی که انجام می دهیم را هدایت می کنند. این بیشتر یک نظریه قابل تامل است (تئوری که به نظر می رسد اغلب صحت آن ثابت شود). واقعیت ملموس این است که Area 32 بین انتخاب احساسی و استدلال تعادل برقرار می کند و انتخاب یکی از آن‌ها به عهده شماست. در واقع، عمل متعادل کننده همان چیزی است که در وهله اول به شما امکان انتخاب می دهد.

بیان عاطفی در سیستم مغز

بیان عاطفی در ناحیه دیگری از ناحیه 25 قشر سینگولیت قدامی کنترل می شود. این ناحیه می تواند در مواقع پریشانی یا شادی شدید بیش فعال شود. برخی از دانشمندان علوم اعصاب پیشنهاد می‌کنند که زمان‌های اظطراب آور یا شادی زیاد ممکن است توسط ناحیه بیش‌فعال 25 تشدید شود. مهم نیست که به کدام سمت اتفاق می‌افتد، زمانی که ناحیه 25 بیش‌فعال است، ممکن است که تصمیمی احساسی نسبت به یک تصمیم معقول بگیرید.

ارتباطات زوجین و تعادل بین استدلال و احساسات

در شرایط عادی، ارتباط ضعیفی بین جنبه احساسی قشر مغز و سمت استدلال قشر مخ وجود دارد. برای اینکه این دو طرف همکاری کنند و به شما یک انتخاب منصفانه ارائه دهند، آن بخش اصطلاحا مرد میانه مغز باید قوی باشد. با این حال، این فرآیند به تنهایی کار نمی کند. بخشی از مغز به نام قشر پیشانی پشتی جانبی (DLPFC) وجود دارد. آن را به عنوان مرکز فرماندهی برای منطقه 32 در نظر بگیرید. این دستورات ناحیه 32 را در مورد ایجاد تعادل بین جنبه های احساسی و منطقی مغز می دهد.

نکته ای در ارتباط با این زمینه

در هسته خود، DLPFC بیشتر به سمت استدلال مغز متمایل می شود. اما این با این واقعیت که ناحیه 32 عمیقاً به ناحیه 25 متصل است متعادل می شود. DLPFC اطمینان می دهد که ناحیه 25 زیاد بر تصمیم گیری تأثیر نمی گذارد. هنگامی که DLPFC نادرست عمل می کند، این می تواند باعث شود که شما به یک طرف یا آن طرف بیشتر خم شوید. به عنوان مثال، اگر DLPFC بیش از حد فعال باشد، می توانید تمایلات وسواس فکری-اجباری (OCD) را نشان دهید. اگر کم کار باشد، ممکن است همیشه در مورد همه چیز به طور غیرمنطقی احساساتی باشید.

تنظیم عاطفی خاص در جنسیت های مختلف

مغز به طرز باورنکردنی پیچیده است، بنابراین نباید تعجب کنیم که جنسیت نقشی کلیدی در تعادل بین استدلال و احساسات دارد. ممکن است بشنوید که مردم به این موضوع اشاره می‌کنند که زنان احساسی‌تر از مردان هستند. در جامعه، این دیدگاه ممکن است کمی ترسناک باشد. اما از نظر علمی، درست است. تحقیقات در زمینه مغز و اعصاب نشان داده است که زنان هنگام برقراری تعادل بین استدلال و احساسات در حالی که تحت تاثیر شرایط مرتبط با هورمون و خلق و خوی هستند، بیشتر بر احساسات تمرکز می کنند. آن‌ها ممکن است از راهبردهای ناسازگاری مانند استعفا، اجتناب یا نشخوار فکری استفاده کنند.

منابع
وبسایت powerofpositivity

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا