چرا کلمات و زبان برای توصیف بهداشت روان اهمیت دارند؟!
چرا کلمات و زبان برای توصیف بهداشت روان اهمیت دارند؟! کلمات نه تنها یک عنصر قوی از سلامت روان هستند، بلکه میزان نفوذ آن ها در زبان ما در مقایسه با هر زمینه دیگری مرتبط با سلامت روان حیرت انگیز است. خیلی ها استدلال می کنند که در زندگی برای سلامت روان، تمرینات متعدد اهمیت بیشتری دارند و زبان مهم نیست! اما واقعیت چیز دیگری است. کلمات می توانند مانعی برای جستجوی کمک و محرکی برای پذیرفتن تبعیض باشند. این مسئله می تواند زمینه سار درگیری های روانی افراد باشد و آن ها را بیشتر درگیر یک چرخه معیوب روانی کند.
تصور این که افراد از چیزی رنج می برند که نباید باشند در زبان و کلمات می توانند خود را ببش از هر چیز نشان دهند. دلایل بسیار زیادی وجود دارد که نشان می دهد کلمات و زبان برای توصیف بهداشت روان مهم هستند. اگر می خواهید از تکنیک های سلامت روان و ذهن آگاهی اطلاعات کسب کنید، می توانید از مشاوره تلفنی روان شناسی استفاده ببرید.
چرا کلمات و زبان برای توصیف بهداشت روان اهمیت دارند؟!
تحقیقات گسترده چند دهه گذشته به درک بهتر ما از نحوه کار مغز انسان و ارتباطات آن کمک کرده است. روانشناسان و اقتصاددانان رفتاری ، در میان سایر رشته ها ، تفکر ما را بر اساس دو سیستم تعریف کردند. اما ببینیم این دو سیستم چه هستند؟!
سیستم یک
این سیستم به صورت خودکار و سریع، بدون تلاش کم و بدون هیچ گونه احساس کنترل ارادی کار می کند. اجازه دهید این سیستم مغزی را Feely Brain نامگذاری کنیم. این قسمت از مغز ما مسئول بیشتر کار های روزمره ما است و یاد گرفته است که چگونه از موارد مختلف، چیز های غافلگیرانه و مورد انتظار را تشخیص دهد. این باعث می شود فعالیت هایی مانند راه رفتن ، خواندن و درک تفاوت های ظریف در موقعیت های اجتماعی بدون دردسر در زندگی باشد.
سیستم دو
سیستم دو توجه خود را به فعالیت های فردی تلاش دهنده که برای آن درخواست های ذهنی دارد معطوف می کند. در این جا ما آن را مغز متفکر خود می نامیم. این قسمت از مغز، روند های خود آگاهانه و منطقی را نشان می دهد که در طول زندگی تصمیم می گیرد، محاسبات پیچیده ریاضی را حل می کند و به ما کمک می کند کار های پیچیده تری مانند پارک کردن ماشین و نوشتن را انجام دهیم.
تفاوت های سیستم یک و سیستم دو
در مقایسه با مغز متفکر ما که تقریبا جوان و نا بالغ است، سیستم Feely Brain ما طی میلیون ها سال پیشرفت کرده است و حتی شامل مهارت های طبیعی است که ما با حیوانات دیگر به اشتراک می گذاریم. سیستم یک مغزی ما هر دقیقه چندین بار، پیچیده ترین روند های مغزی را انجام می دهد که همین امر به ما کمک می کند تا زندگی عادی خود را داشته باشیم. با این حال می توان گفت که عموما مغز متفکر ما تمایل به تنبلی و درگیری دارد مگر این که از او خواسته شود. این در حالی است که Feely Brain تا حد زیادی تفکر ما را راهنمایی می کند.
در واقع این سیستم مغزی به دنبال ایجاد روابط ساده است. در واقع ما می توانیم این گونه بیندیشیم که آن چه ابتدا فکر می کنیم، درست است. این مسئله به ویژه هنگامی که به زبان ما می آید بسیار مهم است.
شواهد نشان می دهد که Feely Brain ما به راحتی و بدون زحمت مسئولیت تولید پاسخ به کلمات را بر عهده می گیرد.
چرا کلمات و زبان برای توصیف بهداشت روان اهمیت دارند؟! این بخش فعال سازی انجمنی نامیده می شود و یک نتیجه ساده از دیدن یا شنیدن یک کلمه است. یک کلمه با خود ایده ای را به همراه می آورد و یک ایده باعث ایجاد بسیاری از ایده های جدید دیگر می شود. Feely Brain ما با ایجاد مجدد خاطرات ، که به نوبه خود احساساتی را به یاد می آورد و سپس واکنش های دیگری را ایجاد می کند ، بین همه آن ایده ها ارتباط برقرار می کند.
در حقیقت این یک آبشار جذاب از فعالیت در مغز ما است که به سرعت و بدون کنترل آگاهانه اتفاق می افتد و مجموعه ای یا الگویی از پاسخ های شناختی ، عاطفی و جسمی را ایجاد می کند. درست است ، ما حتی بدون این که متوجه شویم به کلمات پاسخ می دهیم!
انواع کلمات در سلامت روان
چرا کلمات و زبان برای توصیف بهداشت روان اهمیت دارند؟! اگر فرایند ها و اتفاقات مهمی را که کلمات در مغز ما ایجاد می کنند به درستی درک کنیم، به راحتی می توانیم تصمیم بگیریم در کلماتی که برای سلامت روان خود در زندگی به کار می بریم، بیشتر تامل کنیم. کلماتی به وجود دارند که به وضوح تبعیض آمیز هستند و نباید از آن ها استفاده کنیم. در نقطه دیگر کلماتی وجود دارند که از زمینه های مختلفی سرچشمه گرفته اند و در طول سال ها بسیار تکامل یافته اند. این کلمات عموما از نظر عاطفی بار معنایی شدیدی را به دوش می کشند.
به طور مثال امروزه استفاده از کلماتی مانند روان پریش و روانرنجور منسوخ شده است و از آن ها استفاده نمی شود. در واقع زبان ما در حال تکامل است. توجه داشته باشید، چگونگی صحبت در مورد بهداشت روانی در محیط زندگی هم از اهمیت بالایی برخوردار است. اجازه دهید با مثالی، موضوع را بهتر توصیف کنیم.
یک مثال واضح از تاثیر کلمات، خودکشی است.
ما اغلب می گوییم فردی خودکشی کرده است. دقت داشته باشید، استفاده از کلمه مرتکب ذهنیتی را ایجاد می کند که خودکشی جرم سنگینی تلقی می شود. در واقع از کلمه مرتکب زمانی استفاده می شود که عموما فرد جرمی را مرتکب شده باشد. این در حالی است که به گفته تحلیل گران خودکشی جرم نیست. با توجه به تأثیری که خودکشی می تواند بر خانواده ، دوستان و همکاران داغدیده داشته باشد، استفاده از عباراتی مانند زندگی خود را پایان زندگی خود یا خودکشی کامل بسیار ثمر بخش تر خواهد بود.
یک نفر اقدام به خودکشی کرده و زنده مانده است، گاهی اوقات ما می گوییم آن ها در گرفتن زندگی خود ناموفق بوده اند. با این حال ، وقتی می گوییم کسی ناموفق بوده است تقریباً به این معنی است که ما می خواستیم موفق شوند. زبان ما از نظر احساسی بار دارد. پس سعی کنیم از کلمات به درستی استفاده کنیم.
در زمینه صحبت کردن متفکرانه عمل کنیم.
چرا کلمات و زبان برای توصیف بهداشت روان اهمیت دارند؟! فقط نحوه صحبت درباره مشکلات و تشخیص های روانی نیست که اهمیت دارد. این آمار را به یاد داشته باشید که از هر ۶ نفر، یک نفر از ما می تواند در طول هفته سطحی از پریشانی یا مشکل سلامت و بهداشت روان را تجربه کند.
بنابراین متفکر بودن در زمینه صحبت درباره سلامت روان می تواند گامی بزرگ برای بهبود شرایط باشد. از این رو ما نباید با غیر متفکرانه صحبت کردن، دیگران را تحت فشار های روانی سخت قرار دهیم. اجازه دهید با چند مثال این مسئله مهم را کمی واضح تر بیان کنیم. تصور کنید فردی در زندگی خود بسیار تمیز، مرتب و خاص است. استفاده از کلنه وسواس بدون این که ما در ارتباط با این بیماری اطلاعاتی داشته باشیم، می تواند فرد را درگیر کرده و ما را نیز شخصی بدون تفکر جلوه دهد.
صحبت درباره دو قطبی بودن هم به همین صورت است. هنگامی که دچار تغییرات روزمره در خلق و خوی طبیعی می شویم، در واقع ما داریم بخشی از زندگی طبیعی خود را طی می کنیم. این مسئله می تواند کاملا بی ارتباط با شخصیت های دو قطبی باشد. از این رو به کار بردن این کلمه، درگیری های ذهنی شدیدی را پدید می آورد. اگر کمی ناراحت هستیم یا ذهن مشغولی داریم گفتن این که من افسرده هستم یا این اتفاق افسرده کننده است، همراه با بار معنایی شدیدی خواهد بود و می تواند شما را دچار مشکلات ذهنی بسیار کند.
در واقع این کلمه می تواند ناخودآگاه شما را برای افسردگی اماده کرده و به آن سمت هدایت کند.
حتی گاهی شده ما برای توصیف فردی که با او مشکل داریم، به او حس تنفر داریم از کلماتی نظیر روانی استفاده می کنیم. این در حالی است که استفاده از این کلمه بار احساسی و روحی شدیدی دارد و حتی تاثیرات منفی آن بر خود ما نیز پدیدار می شود. وقتی نا امید و خجالت زده هستید یا مشکلی برای شما به وجود آمده است استفاده از عبارتی که خودکشی می کنم می تواند سختی های بسیاری را به همراه داشته باشد. این عبارت خصوصا در مقابل افرادی که تجربه این چنینی داشته اند یا عزیزی را با روند خودکشی از دست داده اند سخت تر خواهد بود.
تاثیر زبان بر هویت و سلامت روان
چرا کلمات و زبان برای توصیف بهداشت روان اهمیت دارند؟! سلامت روان بر قسمت های اساسی هویت شخصی ما تاثی می گذارد. این قسمت ها می تواند عملکرد ما، روابط و نتایج آموزشی باشد. با این حال افرادی که با یک مشکل طولانی مدت روانی زندگی می کنند، می توانند برای بازیابی هویت شخصی خود اقدامات مفیدی صورت دهند. بنابراین ، چگونگی صحبت ما در مورد این تجربه بیماری روانی می تواند نقش مثبت و تأثیرگذاری در روند بهبودی داشته باشد. ما با نحوه صحبت کردن خود و استفاده از کلمات و عبارات مناسب نه تنها می توانیم به خود کمک کنیم، بلکه می توانیم افرادی که دچار اختلال های هویتی و مشکل در سلامت روان هستند هم هدایت کنیم.
البته توجه کنید که در این حالت، بهترین کار مراجعه به اولین و بزرگ ترین مرکز مشاوره، یعنی مرکز مشاوره همکده می باشد. شما می توانید از خدمات ویژه این مرکز به صورت حضوری یا با مشاوره تلفنی روان شناسی استفاده کنید. اجازه دهید با ارائه چند نکته اساسی دیگر این صحبت را به پایان ببریم. زمانی که صحبت از سلامت روانی می شود، ما اغلب از کلمه رنج استفاده می کنیم. گرچه این درست است که ما باید تاثیر واقعی و رنجی که تجربه می شود را توصیف نموده و بررسی کنیم اما باید مراقب به کار بردن این کلمه هم باشیم.
رنج به معنای یک مجازات روانی و حبس ابد در این حالت نخواهد بود.
پس اجازه ندهیم این بار معنایی سنگین به شخص منتقل شود. ما اکنون می دانیم که می توان با استفاده از کلمات و بار معنایی که دارند، در جهت بهبود سلامت روان گام برداریم.