آیا والدین باید از نجات فرزندان خود عقب نشینی کنند؟

والدین نقش مهمی در تربیت فرزندان دارند. تربیت و نجات فرزندان بسیار با اهمیت است. در واقع والدین باید بتوانند برای پیشرفت فرزندان خود حداکثر تلاش را انجام دهند. اما گاهی اوقات دادن امکانات بیشتر به فرزندان باعث آسیب های مختلفی می شود. آسیب های ناشی از حمایت بیش از حد والدین می تواند شامل آسیب های روانی و جسمی باشد.

بنابراین لازم است والدین برای نجات فرزندان خود گاهی اوقات عقب نشینی کنند. یکی از راه های کمکی والدین به فرزندان از طریق مشاوره خانواده است. مشاوران می توانند نقش های افراد خانواده در تربیت فرزندان را به درستی اعلام کنند. در واقع آن ها به خانواده ها کمک می کنند تا دنیای بهتری برای کودکان خود رقم بزنند. مراقبت از فرزندان نیز بسیار با اهمیت است.

در مقاله های قبل گفتیم که م اصلا از فرزندان چگونه می تواند باشد. در ادامه می خواهیم ببینیم که آیا والدین باید از نجات فرزندان خود عقب نشینی کنند؟ همه ما می دانیم که در زندگی ممکن است روزی دچار استرس یا اضطراب شویم. تا حدودی بخشی از این استرس و اضطراب طبیعی است. اضطراب و استرس اگر کنترل و درمان نشود می تواند جلوی موفقیت شما را در بخش های مختلف زندگی بگیرد. انواع مختلفی از اضطراب ها وجود دارد که برخی از آن ها را برای شما گفتیم. در ادامه این مقاله که در وبسایت همکده به عنوان اولین و بزرگ ترین مرکز مشاوره تلفنی  روان شناسی در ایران و ارائه دهنده خدمات مشاوره و روان شناسی نوشته شده است می خواهیم در ارتباط با آیا والدین باید از نجات فرزندان خود عقب نشینی کنند؟ صحبت کنیم.

پویایی در خانواده یک مسئله پیچیده است

آیا والدین باید از نجات فرزندان خود عقب نشینی کنند؟

پویایی خانواده پیچیده است و هنگامی که نیازهای مردم برآورده نشود، مشکلات به دنبال دارد. مربی و نویسنده جودی بارتکوویاک درباره مثلث عاشقانه توضیح می دهد. چگونه در نقش های خاص به دام می افتیم و چگونه می توانیم فرار کنیم. هر یک از این موقعیت ها در مثلث یک نقش است نه یک شخص. در واقع همان شخص می تواند در اطراف مثلث حرکت کند و نقش‌ ها را تغییر دهد. نکته مهمی که باید در این جا ذکر شود این است که آن ها از نجات فرزندان فرار نمی کنند، بلکه فقط موقعیت خود را تغییر می دهند.

قربانی بودن فرزندان و عقب نشینی برای نجات آن ها

ما باید با نقش اصلی قربانی شروع کنیم. این چیزی است که ما آن را موقعیت “من فقیر” می نامیم و جایی است که ما احساس می کنیم ناتوان، در میان حوادث، افراد، موقعیت ها یا شرایط هستیم. ما دیگران را مقصر می دانیم و هیچ مسئولیتی را در قبال حل وضعیت بر عهده نمی گیریم. ما نمی توانیم، زیرا معتقدیم که قادر به انجام کاری در این زمینه نیستیم. البته ممکن است که ما گاهی أوقات بتوانیم از نجات فرزندان جلوگیری کنیم. به هر حال، بسیاری از چیزها وجود دارد که نمی توانیم آن ها را کنترل کنیم.  اما ما این انتخاب را داریم که آیا می خواهیم قربانی باشیم یا تحت کنترل فرد یا موقعیت قرار بگیریم. ما هنوز می توانیم نحوه پاسخگویی خود را انتخاب کنیم.

فرد در موقعیت قربانی چگونه است؟

“در موقعیت قربانی شما بیش از حد هوشیار می شوید و همیشه پیش بینی رنج بعدی را دارید. تنها چیزی که در زندگی می بینید مشکلات هستند. و این مشکلات، اعم از افراد یا شرایط، به آزار و شکنجه شما و عاملان بدبختی شما تبدیل می شوند. نقش قربانی در خلاء حفظ نمی شود. شخص یا چیزی باید برچسب آزار و شکنجه را برچسب بزند. ”

نکته ای در ارتباط با این زمینه

آیا والدین باید از نجات فرزندان خود عقب نشینی کنند؟

در مواجهه با شرایط مشابه – طلاق، بیکاری، بیماری – افراد واکنش متفاوتی نشان می دهند. برخی قربانی بودن و درماندگی را انتخاب می کنند و به دنبال یک نجات دهنده هستند. برخی دیگر از این گزینه قربانی فاصله می گیرند و مسئولیت آن چه می توانند انجام دهند را بر عهده می گیرند. بنابراین قربانی توسط موقعیت تعریف نمی شود، بلکه آن چه ما برای ایجاد موقعیت انتخاب می کنیم برایمان معنی دارد. این بستگی به باورهایی دارد که در دوران کودکی شما ثبت شده است. کوچکترین بچه ها اغلب در خانواده احساس قربانی بودن می کنند. این به علت نجات خانواده و عدم عقب نشینی آن ها است.  خواهر و برادرهای بزرگتر معمولاً نجات دهنده هستند و مشکلات خواهر و برادرهای کوچک خود را حل می کنند.

قربانی هرگز مسئولیت نمی پذیرد. همچنین هرگز عزت نفس را که با حل مشکل خود ایجاد می شود، به دست نمی آورد.

افراد نجات دهنده در خانواده

در واقع، فردی که این کار را می کند، نجات دهنده است. آن شخصی که خود را “یک شخص قوی و همیشه ناجی” (اغلب مادر یا پدر) می داند، کسی است که از رفع مشکل رضایت دارد. نجات دهنده برای رهایی قربانی از دست آزاردهنده مداخله می کند. در این صورت با قربانی تماس می گیرد که آن ها نمی توانند به تنهایی این کار را انجام دهند. آن ها به امدادگر نیاز دارند. همان طور که شخص آزار دهنده می تواند یک موقعیت یا یک شخص باشد، نجات دهنده نیز می تواند. امدادگران می توانند به شکل الکل، غذا، مواد مخدر، یا رابطه جنسی دربیایند.  اما همان طور که همه می دانیم وقتی غم خود را درون خودمان نگه می داریم فشار های روانی بسیاری را به خودمان وارد می کنیم.

نکته ای در ارتباط با این زمینه

والدین با نجات فرزندان این امکان را می دهند که کوچک و وابسته بمانند. آن ها به خاطر از دست دادن هدف می ترسند، بنابراین در جستجوی نجات خود هستند. زیرا به آن ها معنا و اهمیت می دهد. برای مثال خانواده از تا زمانی که کودک بزرگ شود از جمله ” بدون من کجا بودی؟” استفاده می کنند. یا چرا همیشه من هستم که نمی توانم از خودم اختیاراتی داشته باشم؟”، “چرا من تنها کسی هستم که منتظر آزاد شدن هستم؟”

شما می توانید ببینید که این موضوع تا چه حد برای خانواده ها مناسب است.

عدم حمایت در خانواده و نجات فرزندان

آیا والدین باید از نجات فرزندان خود عقب نشینی کنند؟

مادر تمام روز سخت کار کرده است و با احساس خستگی و هنوز مجبور است برای خانواده یک وعده غذایی درست کند. بنابراین او احساس می کند که تحت فشار است. حتی ممکن است احساس کینه می کند. چرا از او حمایت نمی شود؟ چرا بچه ها کارهای خودشان را انجام نمی دهند؟ او نقش قربانی را بر عهده گرفته است. بچه ها وارد می شوند و کفش های خود را در اتاق پراکنده می گذارند و می پرسند چه چیزی برای خوردن وجود دارد. شاید شروع به دعوا و فریاد کنند. این کار به یک فرایند آزار دهنده تبدیل می شود. زیرا مادر از آن ها عصبانی است، آن ها از همه کارهای او قدردانی نمی کنند.

آن ها اکنون قربانی می شوند. کودکان نمی فهمند چه اشتباهی کرده اند چون فقط بچه هستند. در حال حاضر مادر احساس بدی دارد، او دوباره به قربانی بازگشته است. زیرا هنوز نیازهای او برآورده نشده است و اکنون او نیز احساس بدی دارد. اگر او نیازهای خود را با آرامش بیان می کرد بهتر بود. مثل “کفش های خود را کنار بگذارید و یک میان وعده برای خود پیدا کنید چرا که شمن مشغول تهیه شام ​​هستم”. یا بهتر است بگویید “کفش های خود را مرتب کنید، و من برای مدتی استراحت خواهم کرد”. در کل می توان از این وضعیت جلوگیری کرد. شما حتی برای داشتن مثلث عاشقانه به سه نفر نیاز ندارید، می توانید یک نفر را به تنهایی داشته باشید!

مثال هایی در ارتباط با این زمینه

من مطمئناً خودم را قربانی می دانم. “چرا من این‌قدر اضافه وزن دارم؟” من کارم را سرزنش می کنم، زیرا تمام روز پشت میز کارم نشسته ام. “من وقت برای ورزش ندارم، خیلی سخت کار می کنم.” کار (یا اعتیاد من به آن) آزار دهنده است. بنابراین من حتی نمی توانم برای صرف غذا به خانه بروم. در واقع توانند نجات خودم  را ندارم. اما، پس از آن احساس بدی دارم – به قربانی بازگردم و کمبود اراده خود را سرزنش کنم (این اتفاق خصوصا در زمان  نجات فرزندان بیشتر در والدین دیده خواهد شد).شاید این تقصیر مادرم است که مرا تربیت کرد. این که باید احساس کنم برای جلب رضایت او (یک شکنجه گر جدید دیگر) به موفقیت دست پیدا کنم؟ شاید من با دوستی چت کنم که به من می گوید چگونه کار من را تحسین می کند؟

مرحله 1

تشخیص دهید که در یک فرایند نجات فرزندان به طور غیرعادی هستید. محرکی که فرآیند را آغاز می کند چیست و شما در چه نقشی شروع می کنید؟

گام 2

آیا والدین باید از نجات فرزندان خود عقب نشینی کنند؟

تشخیص دهید که هر کدام از این نقش ها را در برهه ای از مراحل انجام خواهید داد. وارد هر نقش شوید و احساس آن را دریافت کنید. آیا این نقش در خانواده به نفع شما است یا خیر؟ از ایفای این نقش در ادامه زندگی خودتان چه نتیجه ای می گیرید؟

یکی از باورهای برتری NLP این است که در پشت هر رفتاری در دنیای روان شناسی یک نیت مثبت وجود دارد. بنابراین، پشت هر نقش یک نیت مثبت برای شما و ادامه زندگی تان وجود دارد. بهتر است در این زمینه کنجکاو باشید.

https://welldoing.org/article/should-parents-step-back-from-rescuing-their-children

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا