وابستگی عاطفی
وابستگی عاطفی در بزرگسالان یا AED یک مشکل روانی تازه شناخته شده است که بر اثر ادامه یافتن شرایط غیرعادی وابستگی عاطفی در بزرگسالی ایجاد می شود.
به نظر می رسد این شرایط روی بخش بزرگی از جامعه ی کنونی اثر داشته و نشان داده شده است علت ریشه ای پنهان بسیاری از انواع اضطراب و ترس می باشد. برخی از این شرایط که با وابستگی عاطفی بزرگسالان همراه است عبارتند از: اضطراب کلی فراگیر، احساس عدم امنیت، ترس از قضاوت و طرد شدن، نیاز برای تایید، مشکلات در اعتماد به نفس، اضطراب اجرایی، اضطراب اجتماعی، نیازمندی برای توجه و دوست داشته شدن، افسردگی، مصرف الکل و مواد، اعتیاد، احساس گیجی و خستگی، نیاز به بی تفاوتی عاطفی، عملکرد ضعیف و بسیاری دیگر… .
وابستگی عاطفی: یک حقیقت در زندگی یا زنجیرهایی که ما را نگه می دارند.
اگر از نظر شما وابستگی عاطفی چیزی طبیعی است چرا روان شناسی با آن مانند مشکلی رفتار می کند که باید از ان اجتناب نمود؟ یک دلیل این است که از نظر روان شناسی در رفتارهای اجتماعی این ویژگی خصلتی ایمن نیست. این خصوصیات بیشتر و بیشتر فردگرایانه می شوند. دلیل دیگر اینکه وابستگی زمانی که در فرد خاصی ثابت شود خصلتی منفی خواهد شد. وقتی ما به فردی مسئولیت می دهیم تا با هوس های و تمایلات کودک درون ما بجنگد و فکر می کنیم هیچ کس دیگری نمی تواند این کار را انجام دهد.
بگذارید یک مثال ساده برای شما داشته باشیم. مثلا آنا می خواهد در دکوراسیون و تزیینات خانه ی خود تغییراتی داشته باشید و دوست دارد کمی مبلمان و وسایلش را جابه جا کند.او برای این کار به کمی کمک نیاز دارد. او می تواند با مطالعه ی فیزیک و مکانیک و درست کردن یک جک چرخدار برای جابه جا کردن مبلمان به خود کمک کند. با این وجود این راه حل در این لحظه به او کمکی نخواهد کرد.
نکته مهم
قابل مشاهده ترین و راحت ترین راه حل یافتن کسانی است که از او قوی تر باشند. او به فرزندان خود فکر می کند اما حالا ان ها برای تعطیلات به سفر رفته اند. به جای آن انا از پسرعموهایش درخواست کمک کرده و آن ها نیز از اینکه بتوانند برای او کاری انجام دهند خوشحال هستند. در نتیجه انا فردی وابسته است اما او تنها به فرزندان خود وابسته نمی باشد. اگر ان ها نتوانند کاری را برای او انجام دهند او می تواند جای دیگری برای دریافت کمک اقدام کند. مشابه همین قضیه در مورد وابستگی یا استقلال عاطفی وجود دارد.
زمانی که ما تنها به یک نفر وابسته باشیم شرایط خطرناک خواهد شد. زمانی که از کسی توقع داریم تا مسئول تامین وضعیت و خواسته های عاطفی ما شود و تمام این مسئولیت را به او می دهیم. این شرایط خطرناک است زیرا ما را ضعیف می کند. در طولانی مدت این باعث خراب شدن رابطه های ما خواهد شد. با این وجود بدترین بخش قبل از به پایان رسیدن رابطه اتفاق می افتد. ما با معیارها و مقیاس های متفاوتی که برای جلوگیری از دست دادن ان فرد داریم، کسی که شادی ما به او وابسته است، خودمان را نابود می کنیم.
چهار مرحله از وابستگی عاطفی
مسیر ویرانی عاطفی که بر اثر وابستگی ایجاد می شود دارای چهار مرحله ی مجزا می باشد. ما باید زمانی که ترس از دست دادن در ما شروع می شود این مراحل را پشت سر بگذاریم. این نوع ترس اغلب پوشیده نمانده و حتی باعث قوی تر شدن این وابستگی خواهد شد.
“اگر من دیگر حس نکنم کسی من را دوست دارد و به من نیاز دارد، اگر دیگر حس بدی به من داشته باشی و نخواهی از من مانند قبل مراقبت کنی، اگر من دیگر حتی نتوانم باعث ایجاد حس تنفر در تو شوم، تو حالا باید به من توجه کنی چه خودت این را دوست داشته باشی یا نه. از حالا به بد من کارهای زیادی را می کنم تا تو همیشه از من ترسیده و مجبور به توجه و محبت کردن به من باشی.”
اولین گام
اولین گام برای یک یک فرد وابسته این است که به نوعی وجود خود را برای کسی که به او وابسته است ضروری کند. او مرتبا با او صحبت کرده و تاثیراتی که در زندگی فرد مقابل خود دارد را به نوعی برای او پررنگ می سازد. “اگر این کارها را برای من نمی کردی …”، “چه کس دیگری این کار را برای تو خواهد کرد به جز من؟” “می توانی امتحان کنی اما هیچوقت نمی توانی فرد دیگری را مانند من پیدا کنی.”
بعلاوه فرد وابسته تلاش می کند تا به نوعی تضمیمت و ضمانت برای زندگی آن فرد باشد تا او را هیچوقت از دست ندهد. “اگر با من باشی هیچوقت برای هیچ چیز کمبود نخواهی داشت” او سعی دارد کاری کند تا فرد دیگر در کنارش بماند، حتی اگر به قیمت فراهم کردن منافعی برای او باشد.
دومین گام
وقتی اولین گام تاثیری نداشت او به سراغ گام دوم خواهد رفت. در گام دوم می توان به نوعی اولین گام را ادامه داد. در این گام فرد وابسته نقش یک قربانی را بازی می کند تا او را در کنار خود نگه دارد. مبارزات روزانه ی او تبدیل به تراژدی هایی واقعی می شوند. اگر در طول این زمان فرد مقابل بخواهد فرد وابسته را ترک کند او مانند یک هیولا نمودار خواهد شد. این اغلب یک استراتژی است که فرد وابسته ان را خوب می شناسد و حتی شاید قبلا نیز برای جلب توجه از ان استفاده کرده باشد.
سومین گام
مرحله ی سوم و چهارم پارادایم هستند. (مجموعه ای از الگوها که افراد رفتار و عادات خود را از آن برداشته و بر اساس آن عمل می کنند.) در این گام ها فرد تلاش دارد از خود مقابل چیزی که بیشتر از همه از آن وحشت دارد حفاظت کند: بی تفاوتی و سردی. این دو گام باهم عوض می شود. آن ها ممکن ست به طور همزمان اتفاق بیفتند، ترتیب ان مهم نیست. بعلاوه هردو این گام ها اشاره به احساسات اولیه ی فرد دارند: تنفر و ترس. ترس از بی تفاوتی، فرد وابسته تلاش می کند کاری کند فرد دیگر از او متنفر شود. این نوعی از فریب دادن خود است. او می خواهد به هر شکل که شده در زندگی فرد دیگر حضور داشته باشد. او سعی می کند احساسات و ارتباطاتی ماندگار از خود ایجاد کند، حتی اگر این حس تنفر باشد.
چهارمین گام
چهارم گام ایجاد تهدید است. ” اگر در مورد ترک کردن من حتی فکر کنی نمی دانم دیگر بعد از آن باید چه کار کنم” “اگر تو از زندگی من بروی دیگر دلیلی برای زندگی کردن ندارم”، “اگر تصمیم بگیری من را ترک کنی قول می دهم دیگر هرگز من را نبینی” ، “بهتر است بعد از مرگ من اصلا گریه نکنی”. این ترس یک مکر و نیرنگ است اما می تواند به عنوان جایگزینی برای عشق و دوست داشتن باشد.
یک راه دیگر این است که فرد وابسته توسط این حس وابستگی خود شکنجه می شود. اگر او قربانی هرچیزی باشد، ممکن است نتیجه ی امیدها و باورهایی باشد که به فرد دیگری داشته است. این ها باعث می شوند او خود را قربانی کند تا فرد دیگر ترکش نکند. این فرد وابسته واقعا پیش خود حس می کند اگر فرد مقابل او را ترک کند او تمام زندگی اش را از دست خواهد داد. بیشتر چیزهایی که او می گوید واقعی نیستند اما حقیقت این است که او واقعا آسیب می بیند.
متاسفانه پذیرفتن وابستگی عاطفی کار سختی است. این احتمال وجود دارد که به شما لقب فردی ضعیف النفس، بزدل یا حتی احمق بزنند. به هر حال شناخت وابستگی اولین کام برای ساخت دوباره ی زندگی است. این کلید درک حقیقتی است که با وجود منحصر به فرد بودن نیازهای شما، افرادی که می توانند ان ها را تامین کنند زیاد هستند و راه های که می توان از طریق آن نیازهای شما برآورده شوند نیز متغیر می باشند.
سه نوع از وابستگی عاطفی
جدا از این وابستگی اغلب ترس شدیدی وجود خواهد داشت. همچنین فانتزی های زیادی در مورد توانایی یا موقعیت فرد در جهان وجود خواهد داشت. برخی احساس می کنند اگر این ارتباط قطع شود ان ها در خطر مرگ قرار می گیرند، بدون اینکه شواهدی وجود داشته باشد. این نوع وابستگی شبیه به تجربه کردن اعتیاد است. در این شرایط در زمانی که به هر دلیل ارتباط قطع یا ضعیف شود اضطراب و افسردگی نمودار خواهد شد. هرکس که دچار این شرایط باشد بدون شک بسیار اسیب خواهد دید. انواع پایه ای وابستگی عاطفی را در زیر ببینید.
وابستگی عاطفی به خانواده
این یکی از انواع وابستگی است که غلبه بر ان بسیار دشوار خواهد بود. وقتی والدین اضطراب و دلشوره ی زیادی نسبت به فرزندان خود داشته باشند این ساختار در خانواده ایجاد خواهد شد. هرچیزی در بیرون به عنوان یک تهدید دیده شده و خانواده به عنوان یک محافظ در نظر گرفته می شود.
کسانی که از این نوع وابستگی رنج می برند حفاظت از طرف خانواده را بیش از حد در نظر می گیرند. با وجودی که اغلب ارتباط محبت امیز و همبستگی میان اعضا دیده می شود اما مشکل رفتارهای جنون آمیز است مانند تکرار مکرر این ایده که مشکلی خارج از خانه برای فرد وجود دارد.
وابستگی عاطفی میان زوج ها
این نوع وابستگی یکی از متداول ترین انواع است و همچنین یکی از مضرترین آن ها. به همین دلیل است که زوج ها خود تبدیل به محور زندگی می شوند.
این نوع وابستگی برای کسانی است که احساس عدم امنیت زیاد دارند. مسئله این نیست که می توانند کاری را انجام دهند یا نه. در حقیقت آن ها فکر می کنند بسیار بی پناه و درمانده هستند. از این رو برای زندگی کردن نیاز به حمایت دارند و این نوع حمایت از همسرشان خواهد بود. این رفتار تبدیل به یک نوع حفاظ مقابل آسیب دیدن یا ترس خواهد شد. به همین دلیل وابستگی های قوی شکل گرفته و رشد می کنند.
وابستگی عاطفی به محیط اجتماعی
شخصی ترین جنبه از این شرایط نیاز شدید به شناخته شدن و تایید شدن در محیط است. اگر علائم کافی برای پذیرش و تایید واقعی وجود نداشته باشد فرد دچار وحشت خواهد شد. بعلاوه او هرکاری که لازم است را انجام می دهد تا به جبران این حس روانی برسد. احساس طرد شدن، از دیدگاه آن فرد، بدترین چیزی است که می تواند اتفاق بیفتد. برای رسیدن به تایید او ممکن است فردی چاپلوس یا مخفی باشد.
منابع: